نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

درمانم اگر چه ساده باید باشد

ایمان و کمی اراده باید باشد

گفتند که باید استراحت بکنم 

آغوش تو فوق العاده باید باشد 



:: بازدید از این مطلب : 121
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 24 شهريور 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

دنبال من نگرد که پیدا نمی شوم

عکس مرا نبوس که دیوانه می شوم

من یک اتاق تنگ که از پشت بسته است

یک پنجره که روی کسی وا نمی شوم

تو ، قرص  آفتابی و  من  در برابرت 

آنقدر تیره ام که تماشا نمی شوم

من دلبری زیاد بلد نیستم ، ولی

حس می کنم که توی دلت جا نمی شوم

شاید- زمانه - باز مرا عاشقت کند

آن عاشق همیشگی اما نمی شوم

 



:: بازدید از این مطلب : 161
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 4 دی 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

پیکراوبه زخم عادت داشت دشت مجنون به بادهای شدید

دشت او را هوایی خود کرد باد او را به قتل گاه کشید

با لبی تشنه در میان کویر نفسش بوی کربلا می داد

شیر مردی که مثل حضرت حر توی میدان حریف می طلبید

گرد وخاکی بلند شد از دور سنگرش را محاصره کردند

صف کشیدند در مقابل او دسته ای از سپاهیان یزید

عکس او را مخابره کردند دوربین های روی قناسه

جنگجویی که برق خنجر او در میان کویر می رقصید

پهنه ی دشت را قرق کرده مرزبانی بدون نام ونشان 

یک عشایر زناکجا آباد پاسداری به رنگ و بوی شهید

گرمی یک گلوله را حس کرد مثل یک سیب از درخت افتاد

عشق او جای دیگری بود و حال اورا کسی نمی فهمید

 



:: بازدید از این مطلب : 192
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 27 فروردين 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

  شب بود و نور در حرمت جا گرفته بود

  عطري نجيب گنبد خضرا گرفته بود 

  دل محو چند آينه در گوشه ي حرم 

  جايي در آستانه ي دريا گرفته بود 

  گلمويه بست خوشه ي انگور نارس اش 

  چشمي كه آبغوره در آن جا گرفته بود 

  شب رفت و بال هاي كبوتر شكوفه داد 

  يك عطر سبز رهگذران را گرفته بود 

  از اشتياق در دل نقاره هاي مست 

  يك شور وصف ناشدني پا گرفته بود 

  افتاده بود عكس تو در جام آسمان 

  گلدسته هات لحن تماشا گرفته بود 

   

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 275
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 20 اسفند 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

  امشب براي پرسه زدن توي اين حرم 

  با خود دو جفت بال كبوتر مي آورم

  تنها تر از هميشه كنارت نشسته ام 

  حس مي كنم حضور تورا در برابرم 

  بي تو ، حواس شعر مرا پرت مي كند 

   تكثير چند واژه  ي مسموم در سرم 

  تا اينكه از هواي تو لبريز مي شوند 

  گلواژه هاي حبس شده توي دفترم 

  امشب در آستانه ي اين شاعرانگي 

  تنها هواي بام تو دارد كبوترم 

  بوي گلاب مي دهي و عطر رازقي 

  وقتي تورا به شعر و غزل در مي آورم



:: بازدید از این مطلب : 176
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 20 اسفند 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

  بر فرق امير عكس ماه افتاده 

  از چشم غدير خون به راه افتاده

  امروز غدير هرچه دارد از اوست 

  اين بركه ي  پير هرچه دارد از اوست

  تا اسم امير در ميان مي آيد 

  از كوفه چقدر بوي نان مي آيد

  او جيره ي آب و گندم دنيا بود 

  او چشم و اميد مردم دنيا بود

  اميد كوير بي علف بود هنوز

  اميد جهان بود،هدف بود هنوز

  جانبازي او قصه ي شب هاي عرب

  آيينه ايثار و شرف بود هنوز

  امروز كنار بارگاهش بودم 

  در گوشه اي از خاك نجف بود هنوز

  مي گفت رطب داده به دستان علي 

  نخلي كه پر از شور و شعف بود هنوز

  در شهر پر ازصداي شليك ،ولي

  در محفل او رباب و دف بود هنوز

  بايد كه علي بي كس و تنها باشد 

  با آن همه گمراه طرف بود هنوز

  امروز پر از لطف و كرم بود علي 

  ديوار به ديوار حرم بود علي

  آن چشمه ي نوراني دين آمده بود 

  خورشيد به ديدار زمين آمده بود 



:: بازدید از این مطلب : 172
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 20 اسفند 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

  اين دختري كه تازه شده آشناي من

  زيباست آنچنان كه تو بودي براي من

  روزي هزار دفعه به من زنگ مي زند

  برعكس تو كه سير شدي از صداي من

  با او قدم كه مي زنم احساس مي شود

  سنگيني نگاه تو بر شانه هاي من

  من پاي تو نشستم و باور نمي كني

  از او بپرس حال دلم را به جاي من

  كي مي شود دوباره مرا مال خود كني

  عطر تو باز پر بكشد در هواي من

  برگرد از ادامه راهي كه ممكن است 

  از سينه ي تو پاك كند رد پاي من



:: بازدید از این مطلب : 260
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : دو شنبه 15 مهر 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

  تقدير نيست اينكه شدم صيد اين حرم 

  تيرت درست خورده به قلب كبوترم

  سجاده لب به ذكر و ثنايت گشوده و 

  مي آورد خيال تو را  در برابرم

  من يك كبوترم كه پي عشق دلبخواه 

  نيلوفري كه تشنه ي اين حوض كوثرم

  هربار حس كنم كه طلب كرده اي مرا 

  با بال هاي بسته به سوي تو مي پرم

  "وقتي هزار حاتم طايي گداي توست "

  بايد به شاه بودنت  ايمان بياورم

  هر چند از عمارت تو رفتني شدم 

  اما هواي بندگي ات مانده در سرم



:: بازدید از این مطلب : 296
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : جمعه 15 شهريور 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

  تنها فراق توست غم و دردم از سفر

  راهي نمانده است كه برگردم از سفر

  شرمنده ام كه دور شدم از كنار تو

  قلب تو را به زور جدا كردم از سفر

  من را هواي جنگ زمين گير كرده است

  تابيده نور عشق به من هردم  از سفر

  اين اشك هاي سرخ نشان مي دهد كه من

  جز آه و ناله نيست رهاوردم از سفر

  شايد مرا شهيد كند عشق اين وطن

  شايد كه بر نگشت تن سردم از سفر

  مادر مرا ببخش اگر مردم و برات 

  چيزي به جز غرور نياوردم از سفر



:: بازدید از این مطلب : 577
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : سه شنبه 8 مرداد 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : برخورد من وعشق تو يك حادثه بود----------------------------------- يك لحظه ي كوتاه پر از وسوسه بود -----------------------------دلگرمي من فقط همان لبخندت - ------------------------------------- در طول مسير خانه تا مدرسه بود --------------------------- عباس حسین پور - شهرستان عنبراباد

   مثل خلیل بود و تبر بسته بود او 

   نارنجکی میان کمر بسته بود او

   آن ماه شب، شکست بت استخاره را

   بیدار بود و دل به سحر بسته بود او

   یک اتفاق سرخ می افتاد در زمین

   یک لحظه چشم هایش اگر بسته بود او

   شوری عجیب داشت برای رسالتش

   عهدی که با خدا به نظر بسته بود او

   بر چوبه های دار انالحق غروب کرد

   منصور بود و بار سفر بسته بود او

   افتاده بود مثل اناری  که از درخت ...

   گلخنده هاش تازه ثمر بسته بود او



:: بازدید از این مطلب : 252
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 دی 1391 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد